• وبلاگ : يادداشت هاي يك ادم معمولي
  • يادداشت : مشرق زمين در ميدان هفده شهريور!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام محمد آقاي ابراهيمي!

    اميدوارم حال دستت بهتر شده باشه.

    بهت حق مي دم كه همچين احساس داشته باشي و خود من همخيلي وقتها چنين حسي بهم دست مي ده. با وجود اونكه شخصاً آدم ناسيوناليست و به اصطلاح معتقدي به شمار مي رم، با خيلي از اين تفكرات و تعصبات عجيب و غريبي كه به اسم دين و مذهب و حتي عرف به خورد همديگه مي ديم واقعاً مخالفم.

    دارم فكر مي كنم اگه يه روزي من بخوام خارج از ايران زندگي كنم و بدون چادر بگردم ( يعني حجاب به سبك خودم و نه به سبك ايراني) چه قضاوتها كه درباره ام نخواهند كرد! هرچند كه حتي الان هم برام مهم نيست چه فكري راجع به من مي كنن. اونهايي كه حيا و حجاب داشتن رو فقط به چادر مي دونن... به همون اندازه ي كساني كه كلاً به هيچ چيز معتقد نيستند در اشتباهند...

    به نظر من اون برادر به جاي اينكه دوست پسر خواهرشو كتك بزنه، بايد مردونه و محترمانه دست خواهرشو مي گرفت و به پسره مي گفت اگه واقعاً ميخوايش، بيا خواستگاري!

    همين و تمام... مطمئنم كه يارو خودش هم شرايط مشابهي با دوست پسر خواهرش داشته و بنابراين اين كارش واقعاً احمقانه و ناجوانمردانه بوده...

    يا علي