سلامببخشيد که با تاخير ميگم آخه کمي حال روحيم بهم ريخته بود.....الان بعد از چند روز که دوستهاي ديگه م کنارم بوده ن ، و با حرفاشون کلي بهم لطف کرده ن....حالا بهترشده م :
غريب آشنا بروز شد اما نميدونم چرا اينجوري...خودمم مونده م...
[ناراحت]
گاهي آدم بيشتر از آنكه از رفتار ديگران دچار تعجب بشود از رفتار خودش متعجب ميشود. من هم بعضي اوقات خودم از خودم تعجب ميكنم. بيخود نيست كه محمد علي بهمني ميگويد:
گاهي دلام براي خودم تنگ ميشود
شايد عجيب باشد
اما
مردي كه سالهاست
در انتظار آمدن فرد ديگريست
گاهي دلاش
براي خودش
تنگ ميشود.
*
دربارهي بند چاهار هم دقيقن همان حسي را دارم كه تو داري و البته خيليهاي ديگر. اتفاقن من آن لحظه داشتم از اخبار گوش ميكردم كه احمدينژاد گفت: من فالي زدم.... خيلي مشتاق بودم ببينم كه كدام فال آمده؟ و ديدم لُپي بر لپهاي ديگر افزوده شد....!
به...پس منم جلوي چشمتون گذاشتين؟!!
دست مريزاد! منم لينكتون كردم!
يا علي
سلام
وبلاگ جالبي داريد.
موفق باشيد.
سلام آقاي ابراهيمي.
آقا شما بزرگوارين!
درسته... اوني كه اعتقادش بيشتره اصلاً درباره ي اون موضوع حرف نمي زنه تا شيريني مزه مزه كردن اون اعتقاد رو براي خودش نگه داره... حتي گاهي دوس نداره اونو با هيچ كسي تقسيم كنه و فقط و فقط تو دل خودش باشه...
از آرامش گفتين و اينكه نگرانتون ميكنه؟! چرا؟ مي ترسين آرامش قبل از طوفان باشه؟
مي دونين، گاهي بايد خود را به جريان زندگي سپرد، حداقل براي مدتي. انسان براي تجديد قوا هم كه شده گاهي به تسليم نياز داره. درسته كه تو جامعه و دنياي كنو ني ما اينقدر عدم تعادل و بي عدالتي و بي توجهي هست كه نمي شه بي تفاوت موند، اما به خودتون سخت نگيرين.
يادتون باشه رو ح انسان هميشه در حال تغييره. اين سكون و آرامش موقتي هم مي تونه بخش لازمي از اين تغيير باشه. سعي كنين باهاش راه بياين و توكل كنين.
ان شاء الله همه چي درست مي شه. در ضمن شخصي نويسي هم بد نيست، حداقل گاهي لازمه!